-آخه دیر میشه.-نترس دیر نمیشه.کار دارم.-باشه.و رفت کنار.منم وایسادم تا موقعی که بهم بگه رنگا خوابید و برم بشورمش.تو این مدت اصلا گردنبند رو از خودم دور نکردم.همچنان ناظر اتفاقات بود.بعد حدود یه نیم ساعت یا چهل و پنج دقیقه کتی گفت میتونم بشورمش.منم معطل نکردم و پریدم تو حموم.اونجا با احتیاط زنجیرو باز کردم و گذاشتم کنار قفسه حوله ها.دیگه تا تو حموم که نمیشد ناظر باشن که!خودمو شستم و اصلا به موهام نگاه نکردم.شکه شدن به مزاقم (درسته؟)خوش اومده بود!چشم بسته حوله تنم کردم.و رفتم بیرون.تا پامو گذاشتم بیرون پشیمون شدم.سریع برگشتم داخل و با حوله فرق سرمو خشک کردم و رفتم سمت روشویی و چشم بسته وضو گرفتم.
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 217
بازدید کل : 48755
تعداد مطالب : 90
تعداد نظرات : 79
تعداد آنلاین : 1